داستان « رهایی از دام»

چندین سال از ازدواج من با شوهرم می­گذشت، ولی صاحب بچه نشده بودیم، پس از انجام آزمایش های متعدد، متوجه شدیم که مشکل از ناحیه شوهرم است. اما مشکل اصلی زندگی ما این نبود. مشکل اصلی بی توجهی شوهرم نسبت به من و زندگی­یمان بود. بی توجهی و لاقیدی شوهرم بیشتر از عیبی که داشت به استحکام زندگی لطمه وارد می­کرد. شوهرم با اینکه فرد تحصیل کرده­ای بود همه فامیل انتظار داشتند آدم سالم و مقیدی باشد، اما متأسفانه ضعف­های اخلاقی زیادی  داشت. تا زمانی که داخل شهر مستأجر بودیم با نصب آنتن ماهواره هر شب تا نیمه­های شب فیلم­های سینمایی و غیر سینمایی شبکه­های ماهواره که خیلی از آنها مسائل شرم­آوری را نشان می­دانند، تماشا می­کرد. به همین هم اکتفا نکرده، سی­دی­هایی را به منزل می­آورد و نگاه می­کرد که خیلی بدتر از فیلم­­های ماهواره بود. من اوائل از اینکارهایش خوشم نمی­آمد، با او مخالفت می­کردم، چون از خانواده­ای بودم که اهل این چیزها نبوده و مقید به نماز و مسائل دینی بودند. شوهرم به مخالفت­های من اعتنایی نمی­کرد.

کد هدایت به بالا



برچسب‌ها: داستان ماهواره انحراف

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 5 شهريور 1394 ] [ 17:42 ] [ عباسعلی مدبر ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 161 صفحه بعد