داستان « رهایی از دام»
چندین سال از ازدواج من با شوهرم میگذشت، ولی صاحب بچه نشده بودیم، پس از انجام آزمایش های متعدد، متوجه شدیم که مشکل از ناحیه شوهرم است. اما مشکل اصلی زندگی ما این نبود. مشکل اصلی بی توجهی شوهرم نسبت به من و زندگییمان بود. بی توجهی و لاقیدی شوهرم بیشتر از عیبی که داشت به استحکام زندگی لطمه وارد میکرد. شوهرم با اینکه فرد تحصیل کردهای بود همه فامیل انتظار داشتند آدم سالم و مقیدی باشد، اما متأسفانه ضعفهای اخلاقی زیادی داشت. تا زمانی که داخل شهر مستأجر بودیم با نصب آنتن ماهواره هر شب تا نیمههای شب فیلمهای سینمایی و غیر سینمایی شبکههای ماهواره که خیلی از آنها مسائل شرمآوری را نشان میدانند، تماشا میکرد. به همین هم اکتفا نکرده، سیدیهایی را به منزل میآورد و نگاه میکرد که خیلی بدتر از فیلمهای ماهواره بود. من اوائل از اینکارهایش خوشم نمیآمد، با او مخالفت میکردم، چون از خانوادهای بودم که اهل این چیزها نبوده و مقید به نماز و مسائل دینی بودند. شوهرم به مخالفتهای من اعتنایی نمیکرد.
برچسبها: داستان ماهواره انحراف
ادامه مطلب